پائیز

قلم افسار گسیخته در نگارش احساسی که تو برانگیخته ایی  !

تو ای پائیز ؛ تو ای فصل ریزش برگهای خاطره انگیز  !

همواره تداعی دلباختگی زلیخایی و یادگار جنون فرهاد و مجنون لیلی !

انگار روح دمنده ی عشقی در کالبد عشاق !

بر هر خاطره رنگی و بر هر ترانه آهنگی مینشانی !

انگار برای زایش مسیحای عشق ؛ تو مریم ترینی !


در تراژدی رنگها ؛ قلم موی خاطرات را بر بوم دل میکشانی و با سمفونی رنگها ؛ خاطره ها را در امتداد نگاه های عاشقانه به تصویر میکشانی !


ای خاطره انگیز ترین حادثه ی فصول ؛ چشم ها را بر رد کدامین عبورها کاشته ایی که اینسان نگاه های خیره مانده بر برگهایی که رقص کنان از شاخساران فرو می افتند ؛ دل مجنون را به جنون میبرند ؛

پشت این پنجره ها ؛ میان این باغچه ها ؛ گل سرخی است که در تو میشکفد ! و نگاه را طلسم خویش ساخته و دل را به تماشای روزگارش باخته !


در تب تو "تاب" نمی آورم ؛ "بی تاب" م.... من همه عمر با اتفاق تو "میعادگاهی " دارم ؛ و در قرار با تو بیقرارم !


در اقلیم عشق ؛ تو آغاز رویش خاطره ایی از آفاق دور و سلطان بی چون و چرایی را ماننده ایی که بر قلمرو نجابت و معصومیت بر طبیعتی حکمران است که در طاعت فرمانت روح سبز خویش را به حکم زرد تو میسپارد ... گویی که هر برگ و گلبرگی راهبی در معبد پرستش توست که اینسان به اشارتی از تو ؛ به سجود اراده ات می افتند !


تو که می آیی ؛ ساز زندگی آهنگی دگر دارد ؛ و دل "مزامیرش" را نه به "نای" "نی" که به "ترنم" تو میسپارد....



( حرف های تنهایی )



پی نوشت: ضمن عرض سپاس از دوستان عزیزی که منت بر مذاب ها میگذارند و کامنت میدهند خواهشمندم فقط در ارتباط با متن منتشر شده نظر خود را بنویسند ؛ در غیر اینصورت به کامنت های غیر مرتبط پاسخی داده نخواهد شد و در صورت فراغت در وبلاگشان پاسخ کامنتشان داده خواهد؛ با تشکر ؛ برادر حقیرتان ؛ سپهر .

نظرات 3 + ارسال نظر
م ر ی م شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ http://saeeeeghe.blogfa.com/

شیدایی در جان ِ نوشتارت ...
نوای دل انگیز احساس ت ...
چشمان دلربای واژه هایت ...
نجوای آسمانی ات ...
و لمس ِ اندام ِ احساسی ِ قلم ت
و
چکیده ایی از معاشقه ی عرفانی ات ...
فضای دل را خیس و خواننده را شیداتر میکند..

سپهر نازنین
همیشه ... مشتاقترین کلمات عاشقانه را که تنها در فرهنگ ِ دل های پاکند ... در سرای ِ اهورایی ِ تو می یابم ...


با آرزوی تابیدن ِ خورشید ِ عشق بر روزگارت ...

سلام مریم جان
سپاسگزارم که باورتان از واژه های نوشتارم اینست؛
باور شما زلال است؛
و دلتان آشیانه ی عشق ؛
دوست داشتم نگاه عاشقانه ایی داشته باشم به پاییز ؛ چرا که خیلی ها از پاییز در نوشتارهایشان بعنوان فصل خزان و جدایی یاد کرده اند و من خواستم بگویم پاییز فصل عاشقانه هاست؛
حضورت مستدام باد مریم جان

مریم نگار دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ب.ظ

سلام سپهر عزیز..امروز که زیر نم نم بارون پاییزی قدم میزدم و تصویر نقاشی شده ای از انبوه ریزبرگهای طلایی و پهن برگهای زرد رنگی را که بر کف خیابان و پیاده رو و سقف ماشینها ریخته بود .. به تماشا نشسته بودم..به این متن زیبا و پراحساس تان نزدیکتر شدم...
"چشم ها را بر رد کدامین عبورها کاشته ایی که اینسان نگاه های خیره مانده بر برگهایی که رقص کنان از شاخساران فرو می افتند ؛ دل مجنون را به جنون میبرند ..پشت این پنجره ها ؛ میان این باغچه ها ؛ گل سرخی است که در تو میشکفد ! و نگاه را طلسم خویش ساخته و دل را به تماشای روزگارش باخته ! در تب تو "تاب" نمی آورم ؛ "بی تاب" م.... "
ممنون از اینهمه چشم و دلنوازی قلمتان...

خوش مینوازند پنجه هایت بر چنگ دل ؛ انگار همهء نت ها را استادانه میدانی ؛ بنواز که در نیروانای این معبد ؛ دل با نت های تو به معراج میرود .... سلام مریم نگار فرزانه همیشه زیبا دیدن ؛ اندیشه را زیبا میکند و دل را صیقل میزند ؛ نخواستم پاییز را با همه چشم اندازهای زیبایش و حال و هوای عاشقانه اش به اندوه فصل توصیف کنم چرا که چه بسیار وصلها در این مناظر دل انگیز پاییزی شکل میگیرند و اتفاق می افتند ؛ خواستم احساسم را در این امپراطوری رنگها به قلم بکشم ؛ هرچند قاصر اما خشنودم که نگاهم را اینگونه معطوف کردم به فصلی که عاشقانه دوستش دارم؛ سپاسگزارم از حضور مهرانگیزت دوست فرزانه و بزرگوارم.

مریم نگار سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ق.ظ

...براستی که پاییز..تابلویی هزاررنگ از نمایشگاه جلوه های خداوندی ست... عشق اندودی فضا و هوایش.. جوانه خیال انگیزترین حس های ناب انسانی ست بر شاخسار طبیعت رویایی و لطیف و مرطوبش..
این شروع فصل خواب طبیعت.. چنان می بیداری و هشیاریی به جام جان و جهان مان میریزد که جز این از خالق عشق و تجلیات معشوق بر نمی آید.....مگر چیزی هم در این عالم هستی خلق شده که به آهنگ عشق و شوریدگی.. در سرنای وجود ندمد ؟؟
ممنون که از دریچه دید ژرف بین و چشمه جوشان احساسات زیبایتان نگاهی لطیف و شاعرانه به این ایام برگریز داشتید..

به طبیعت مینگرم ؛ و سر برآوردن بذری از بطن خاک و روئیدنش ؛ غنچه کردنش ؛ شکفتنش ؛ زیبا بودنش ؛ اندک اندک چروکیدنش ؛ خشکیدنش ؛ و بر باد رفتنش و دگر بار با بهاری دگر سر از خاک برآوردنش....

سلام مریم نگار عزیز
شیوایی قلمت طعم رگه هایی از عرفان دارد و من همیشه نگرش عرفانی را به زندگی و محیط و طبیعت پیرامونم دوست دارم ؛ سپاسگزارم از حضور و نظر زیبای شما بزرگوار ؛ مانا باشید و مستدام .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد