حرف های تنهایی 3

تو را میشود تا هیچ انتهایی دوست داشت ...

تو همچون رسول یک عشق مقدسی که به بعثت رسیده ایی ...

و همچون مریم ؛ به صلیب عشق اشکها ریخته ایی ...

ژولیت سرشاری از باورهایی ناب  ...

و اگر نباشی ؛ دلم جرعه ی زهر میخواهد برای وصال عسلینت !

شاید راز لب های مونالیزا این باشد !

کسی چه میداند راز ژکند یک تردید بر نقش یک لبخند چیست ...

شاید شکسپیر نگاه داوینچی را نوشته باشد در معراج رومئو  ...

شاید انتحار قشنگ اما دلتنگ یک شاپرک دلهای وارثان عشق را به ویرانی بکشد ...

اما عشق جاودان آفتابی است که تا خدا هست غروب نمیکند و این تسلا بخش است در این تبعید گاه کویری !

ما آدرس کبوترهای سفید را میدانیم ؛ کمی آنسو تر از آبی آسمان ؛ جایی که خدا گندم میپاشد ...



اهواز 10 آبان 91 حرف هایی تنهایی



نظرات 8 + ارسال نظر
مریم نگار دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ب.ظ

..شاید آنسوتر از آبی آسمان..گوشه ای از نور عشق آگین آن دست بود...که بر برهوت دنیامان تابیدن گرفت ..تا مسیح بر صلیب بشتابد..و مونالیز لبخند زند..و ...هستی در غرقابه عشق دایره وار فرورود....
..شاید...انتحار شاپرک...راز جاودانگی عشق بود..

سلام سپهر عزیز...
ممنون که دل را در واژستان رنگارنگ عشق گردش می دهید...

سلام مریم نگار عزیز چه زیبا عشق به هستی و هستن را میسرائی و چه زیبا مینگری پیرامونت را ؛ چه مؤمنانه باور کرده ایی که عشق حدیث مفصل مؤمنانی که انسان را به باورهای پاکشان به حرمت و دوست داشتن نشانده اند ؛ سپاس بزرگوار دوست ارجمندم

فرزانه سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

درود بر سپهر گرامی
هر چند که بی دعوت اومدم اما بسیار خوشحالم که دوباره میزبان این صفحات مجازی با قلم سحرآمیزتان هستید.
قلمتان سبز و پایدار

سلام دوست گرامی ام
خوشحال شدم نام و پیامتان را دیدم و خواندم ؛ امید که این حقیر را ببخشید که بدلیل مشغله ام نشد خدمت شما دوستان اطلاع رسانی کنم ؛ سپاسگزارم از تشریف فرمایی تان ؛ مانا و برقرار باشید دوست بزرگوارم

م ر ی م سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ق.ظ http://saeeeeghe.blogfa.com/

هر بار که ... عطر ِ نفس های عاشقانه ات به ضیافت ِ گیسوان ِ عشق چنگ میزند ... نبض ِ تمنای عشق ... قریاد میزند !
.
.
درود سپهر جان ...
باغ ِ وجودت ... در آغوش ِ نسیم ِ غنچه های عشق ...

سلام مریم عزیز دنیای ما برهوتی است که به عشق زیباست ؛ و به عشق قابل تحمل است ؛ دنیای ما بی عشق قفس بزرگیست با دلتنگی های بزرگش ؛ و تنها عشق و یاد و مهر دوست است که دل دوستداران را به تحمل و بودن و نفس کشیدن وا میدارد؛ سپاسگزارم مریم عزیز بخاطر حضور گرانقدرت ؛مانا باشی و برقرار مریم جان

تیراژه پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:13 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام سپهر گرامی
خانه ی جدید مبارک رفیق جان..چه بی خبر!

تو را میشود مثل باران تا بینهایت باریدن دوست داشت
و مثل خورشید..تا بینهایت نور..
عشق غروب نمیکند..آن چه که غروب میکند بی گمان یا خورشید است..یا هر چه هست فقط هست...اما عشق نیست..

مثل همیشه زیبا نوشتید و عمیق

سلام تیراژه عزیز
مقدمتان گرامیباد دوست ارجمندم ؛ واقعن عشق راستین بی غروب است ؛ امید که زندگی تان همواره غرق انوار زرین طلوع همیشه های عشق باد ....
سپاسگزارم از حضور پر مهرت دوست گرامی ام

خاطره سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:59 ق.ظ http://pichakeehsas.blogfa.com

سلام عالی بود...فوق العاده

سلام بانو خاطره
سپاسگزارم از نظر لطفتان
خوشحال شدم پس از چندین مام نام پیچک احساس را در پیام هایم دیدم

جسجوگر چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ق.ظ http://مذابها2

سلامsepehrعزیز واقعا هر کجا عشق است انجا خدا هست...

پریا سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ب.ظ http://mehrAve.blogfa.com

این نامردیه به قدیمی ترین دوست وبلاگیتون خبر نمیدین

سلاااااااااااام پریا جان
حالت چطوره دوست عزیزم ؛ دوستان واقعی مذاب ها نیازی به آدرس ندارن که ؛ کافیه توو گوگل مذاب ها رو سرچ کنن ؛ دیدی چه راحت منو پیدا کردی دوست خوبم ؛ ماشاالله شما هم که دارید خانم دکتر میشید انشاالله شیرینی دکتراتونو بخوریم ؛ موفق باشی دوست خوبم ؛ سلام به خانواده محترم برسونید.

پریا سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ب.ظ http://mehrave.blogfa.com

پر از حس شکفتنم....احساسی از یک تولد در من میجوشد .... من بارها و بارها شاهد شکفتن گلها در بهار بوده ام ..... و اینبار شکفتن خویش را در او به تماشا نشسته ام..... خداوندا دوست داشتن جه احساس شگفت انگیزی است که به بنده هایت هدیه داده ایی !!! احساس میکنم این من دیگر من نیستم .... احساس میکنم سرا پای وجودم همه او شده و من در او نا پیدا و گم شده ام ! یک لبخند او مرا به حالتهای ناشناسی پر میدهد.... به آنجاهایی که من محو میشوم و او آشکاره! .... و انده او هوای قلب مرا مملو از ابرهای بارانی میکند پر از بغض و پر از اشتیاق برای باریدن و رهایی از چنگالهای سنگینی که گلویم را میفشارند.... و من آهسته آهسته دوست داشتن را اینگونه تجربه میکنم........ (سایه روشن)
یاد بلاگدون بخیر دوست من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد