شبی با من به صحبت بنشین ای تابناک ترین ماه باور من !
غرقه ی مهتابت کن مرا ؛ من عطش نقره فام نگاهت را در کام نگاهم دارم !
شبی میان هیاهو و ازدحام رنج های دردناک این هبوط ؛ به ایوان نگاهم بیا و مرا سخت دچار کن که این تنهایی مرا در خویشتنم نخشکاند ؛ نپوساند ؛ نمیراند ... !
تو بیا به سجده گاه باورهای من ؛ و مرا غرق در سجود کن که من این سجده های عاشقانه را عاشقم ...
من باور کرده ام که خدایان عشق در المپ قلب هایند و گرنه تندیس شان محتاج هنر دست سنگ تراشان است چه رسد که خدایی کنند عشق را ...
ما قلب ها را به باور نشسته ایم نه بت واره ی پرومته را و یادواره ی کوه های قفقازی اش را و نه افسانه ی پاره های جگرش را بر منقار تیز و حریص و بی رحم عقاب !
اهواز 10 آبان 91 حرف های تنهایی
"..من باور کرده ام که خدایان عشق در المپ قلبهایند...."
زیباترین تعابیر و معانی رو برای عشق آفریدید...و بر قلب حقیقتش نشانه رفتید...
حقیقت محض ..همان تابناکترین ماه باور ماست !..عشق...
..عشق است ضامن تولد.. حیات ..زندگی ..و مرگ.....و باز تولدی دیگر...حیاتی دیگر.....
عشق است دستی که سجاده پهن میکند... و سری که به سجده میرود..
که در ذره ذرات عالم شوریدگی می آفریند .. و رقص و سماع بپا میکند..
عشقی که در نور ..از خالق تا مخلوق..در امتداد قلوب.. در تب و تاب و سوز... مستور....
عشق است دستی که سجاده پهن میکند و سری که بر سجاده میرود... چقدر این جمله تان زیبا و ژرف بود مریم نگار عزیز ؛ تو به حقیقت عشق بخوبی واقفی و خوب میدانیکه عشق در زندگی چه معجزه ی بزرگ و ژرفیست ؛ سپاس از حضور گرانقدرت دوست بزرگوارم
سلام باز م مثل همیشه حرف های تنها یی گرم وپراحساس دل هر بیننده را به لرزه دراورد
سلام دوست گرامی ؛ سپاسگزارم از حضورت ؛ کاش لایق باشم اینگونه که مرا نوشته اید باشم؛ سپاس از حضورتان بزرگوار
ضمن تبریک وبلاگ نو
پرومته را ما ساخته ایم هر کدام در قلبمان برای تسلی درد عصیان که هر چیز شاهکاری میخواهد و زیباترین فیلمنامه ممکن برای روح عصیان گر خلق پرومته است عصیان از عصیان چقدر زیباست
من ناخواسته عاشق افسانه پرومته هستم